نگین باران
نگین باران
گذشت دیگر آن زمان که فقط یک بار از دنیا می رفتیم
حالا یک بار از شهر می رویم …
یک بار از دیار …
یک بار از یاد…
یک بار از دل …
و یک بار از دست …
از پیرمرد و پیرزنی پرسیدند
شما چطور 60 سال با هم زندگی گردید .*
گفتند ما مربوط به نسلی هستیم که
وقتی چیزی خراب میشد تعمیرش میکردیم نه تعویضش
ﻣﻮﺍﻇﺐ ﺁﺩﻣﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﻥ ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻬﺘﻮﻥ
ﻧﺰﺩﯾﮏ ﻣﯿﺸﻦ ﺑﺎﺷﯿﺪ !
ﻧﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺪ ﺑﺎﺷﻦ ، ﻧﻪ
ﺷﺎﯾﺪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﯽ ﻫﻢ ﺑﺎﺷﻦ ...
ﻓﻘﻂ
ﻗﺎﺑﻞ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﻧﯿﺴﺘﻦ ...
آهای ....!!! شما که جفتت رو پیدا کردی...
شما که همدم و همنفس داری.
...شما که واسه درد دلت یه آغوش داری که توش آروم میشی....
شما که عشقت پیشته و بی نیازی....
آره با شمام....
یه لحظه رو واسه بوسیدنش از دست نده...
دقیقه های با هم بودن زود میگذره ....
قدرش رو بدون ...
که تنها ماندن سخت میگذره...
به نام خدایی که زن آفرید / حکیمانه امثال ِ من آفرید
خدایی که اول تو را از لجن / و بعداً مرا از لجن آفرید !
برای من انواع گیسو و موی / برای تو قدری چمن آفرید !
مرا شکل طاووس کرد و تورا / شبیه بز و کرگدن آفرید
یادته یه روز بهم گفتی :
هر وقت خواستی گریه کنی
برو زیر بارون که نکنه نامردی
اشکاتو ببینه و بهت بخنده ...
گفتم : اگه بارون نبود چی ؟
گفتی : اگه چشمای قشنگ
تو بباره آسمونم گریش می گیره ...
گفتم : یه خواهش دارم . وقتی
آسمون چشمام خواست بباره تنهام
نزار .
گفتی : به چشم ...
حالا امروز من دارم گریه می کنم
اما آسمون
نمی باره ...
تو هم اون دور دورا
ایستادی...
واقعا چه قدر سخته وقتی باهاته ندونی عشق چیه ولی وقتی میره تازه بفهمی عشق هم معنی داره
طراح : | صـ♥ـدفــ |